به گزارش روابط عمومی و امور بینالملل، سید جواد حسینی رئیس سازمان بهزیستی کشور در یادداشتی نوشت:
در نشستی با تسهیل گران و داوطلبین محلی از قلب محله صدا برآمد. کنشگران داوطلب محلی از اجتماعات محلی گفتند. یکی از تسهیلگران توانبخشی مبتنی بر جامعه چنین روایت کرد؛ همه چیز از یک گروه ۱۵نفره در سال ۱۴۰۰شروع شد. گروهی که چند نفر از آنها زنان سرپرست خانوار بودند، با آموزش چاپ ظروف سرامیکی و تکیه بر یک صندوق محلی توانستند از صندوق کارآفرینی امید ۱۵۰میلیون تومان وام بگیرند.
همان صندوق به اعضای خود وامهای ۱۰میلیونی میدهد. نشانهای روشن از اینکه توانمندسازی واقعی، از دل اعتماد و مشارکت محلی متولد میشود.
در سوی دیگر این مسیر _«تیم محب»_ قرار دارد. تیمی که در بزنگاههای بحرانی، کنار مردم ایستاده است. در جنگ ۱۲روزه و حادثه بندرعباس فقط چهار ساعت بعد از شروع بحران، تیم محب در کنار اورژانس اجتماعی حاضر شد تا با مداخلات روانشناختی، آرامش را به آسیبدیدگان بازگرداند.
روایت زندگی _«مجید»_ یکی از همان داستانهای الهامبخش است. فردی دارای معلولیت که ۲۹سال پیش با نقص جسمانی به دنیا آمد، اما تصمیم گرفت زندگیاش رنگ تراژدی نداشته باشد. سال ۱۳۹۵وارد طرح توانمندسازی مبتنی بر جامعه شد، تسهیلگر شد و اعتماد به نفسش را دوباره ساخت.
بسیاری از تسهیلگران این طرح، خودشان افراد دارای معلولیت بودند و اگر کسی پزشک یا روانشناس بود، برای خدمت به مردم به تیم اضافه میشد.
در حادثه بندر شهید رجایی بندرعباس، تیم محب فقط با جسمهای زخمی روبهرو نبود؛ بسیاری از آسیبها، پنهان و روانی بودند. یکی از مصدومان تصور میکرد دوباره در دوران جنگ است. غربالگری روانی آغاز شد، کودکان بازتوانی شدند و خدمات سلامت روان همچنان ادامه دارد. فقط در این حادثه، بیش از ۴۴۰۰نفر غربالگری شدند و صدها نفر وارد درمان کوتاه مدت و بلند مدت شدند تا از گرفتار شدن در استرس مزمن، نجات پیدا کنند.
در محله مهدیآباد، داستان دیگری در جریان است. زنان سرپرست خانوار دور هم جمع شدند، با میراث فرهنگی وارد همکاری شدند، قلمزنی آموختند و هم حال روحیشان بهتر شد، هم مسیر توانمندیشان هموارتر. آنطور که تسهیلگر محله میگوید: هدف اول گروههای اجتماعمحور، قبل از هر چیز، خوب شدن حال مردم است
امروز، جلسهای داشتیم که بیشتر از آن که شبیه یک نشست اداری باشد، شبیه یک روایت زنده از دل زندگی بود.
دکتر احمد میدری وزیر محترم تعاون، کار و رفاه اجتماعی، میهمانمان بود و ما روبهروی کسانی نشسته بودیم که هر روز، بیسروصدا در متن سختترین واقعیتهای اجتماعی نفس میکشند؛ کنشگران محلهها.
فضای جلسه صمیمی بود. نه از جنس تعارفهای رسمی، نه از آن جلسههایی که فقط چند جمله گفته و همه چیز تمام میشود. _اینبار «محله» آمده بود تا حرف بزند. آدمهایی آمده بودند که مددکاری را از پشت میز یاد نگرفتهاند، بلکه آن را در کوچهها، در خانههای فرسوده، در کنار سالمندان تنها، کودکان کار، زنان سرپرست خانوار و افراد دارای معلولیت، زندگی کردهاند.
یکی از کنشگران از محلهای گفت که سالها به چشم هیچ مسئولی نیامده بود، اما امروز با چند نیروی داوطلب، یک هسته امید در آن شکل گرفته است.
دیگری از خانوادهای گفت که با یک حمایت کوچک، از فروپاشی نجات پیدا کرد.
هر روایت، شبیه تکهای از یک پازل بزرگ بود؛ پازلی که نامش «زندگی واقعی مردم» است.
در میان این روایتها، دکتر میدری با دقت گوش میداد. نه برای پاسخهای آماده، بلکه برای شنیدن صدای واقعی میدان.
بعد گفت: _رئیسجمهور بارها تأکید کرده که اگر انرژی مردم آزاد شود، کشور متحول میشود._ محلهمحوری یک فرصت معمولی نیست؛ یک فرصت تاریخی است.
این جمله در فضا ماند. _«فرصت تاریخی»…
و همه ما میدانستیم، این فرصت، در آمار و بخشنامه خلاصه نمیشود؛ این فرصت، دقیقاً در همین چهرههای خسته اما امیدوار نشسته روبهروی ماست.
وزیر گفت: باید در نشستهای آینده، خود کنشگران مستقیم با رئیسجمهور صحبت کنند. بیواسطه. مثل همان تجربه موفق «پیوست عدالت» که فعالان اجتماعی توانستند بدون فیلتر، روایت واقعی تلاشهایشان را ارائه دهند و بازتاب بزرگی هم در جامعه داشت.
حرف مهم دیگری هم گفته شد. _همانقدر که برای خدمت کردن زحمت میکشیم، باید برای دیده شدن خدمت هم تلاش کنیم._ اگر کارهای خوب دیده نشوند، الگو نمیشوند. اگر الگو نشوند، فراگیر نمیشوند. و اگر فراگیر نشوند، تغییر عمیق اتفاق نمیافتد.
در بخشی از جلسه، بحث توانبخشی مبتنی بر جامعه هم مطرح شد؛ همان مدل مهمی که اگر درست اجرا شود، افراد دارای معلولیت بهجای وابستگی، به بازیگران فعال اجتماعی تبدیل میشوند.باز هم نقش محله، خانواده، مردم و تشکلهای غیردولتی پررنگ شد.
اما شاید مهمترین اتفاق جلسه، نه در جملات رسمی، بلکه در جنس نگاهها و لحن صداها بود. وقتی که مسئول و کنشگر، روبهروی هم، نه از موضع قدرت و مطالبه، بلکه از موضع _«هممسئولیتی»_ حرف میزدند.
در پایان، همه بر یک حقیقت ساده توافق داشتیم:
_هیچ تحول اجتماعی پایداری، بدون مردم شکل نمیگیرد.
_هیچ سیاستی، بدون محله جان نمیگیرد.
و هیچ امیدی، بدون دیده شدن کنشگران، زنده نمیماند.
امروز جلسه تمام شد…اما یک روایت تازه آغاز شد: روایت بازگشت اعتماد به محلهها.
نظر شما